نقش صنعت نفت در پیروزی انقلاب
صادق حاجیزاده از دوران پیروزی انقلاب اسلامی میگوید. برگ زرینی که با تاریخ خدمت اکثریت بازنشستگان صنعت نفت عجین شده است. اعتصاب کارکنان صنعت نفت و نقش آنها در پیروزی انقلاب اسلامی ایران، کار بزرگی بود که بر کسی پوشیده نیست و این نکته در گفت و گو با آقای حاجی زاده نیز به نوعی مورد اشاره قرار گرفته است. داستان زندگی نفتیهای پیشکسوت هر کدام، پلانهایی از رویداد مستندی است که خواندن روایت زندگی آنها، سرسختی، امید و عشق به وطن را در ذهن یادآوری میکند. این پلان از روایت نفت را از زبان یک پیشکسوت آبادانی بخوانید.
داستان زندگی
سال 1332 در آبادان متولد شدم. دوره دبستان را در مدرسه فروغی از بزرگترین مدارس آبادان به اتمام رساندم و از دبیرستان بزرگمهر دیپلم گرفتم. بلافاصله در شاهرود به خدمت سربازی رفتم. پس از پایان دوره آموزشی از خدمت معاف شدم و به زادگاهم بازگشتم. پس از مدتی در شرکتی ژاپنی استخدام شدم. من مسئول کنترل بارهای ارسال شده برای شرکت بودم و محل کارم بندر امام بود. بعد از پیروزی انقلاب و به دنبال اخراج اتباع خارجی به آبادان برگشتم و در مجتمع پتروشیمی آبادان مشغول به کار شدم.
چندی گذشت تا این که جنگ تحمیلی آغاز شد. ما تا سال 60 در آبادان ماندیم. با شدت گرفتن آتش جنگ به مجتمع پتروشیمی رازی رفتم. تا سال 63 که مسئولیت امور مالی را در ماهشهر پذیرفتم. پیش از این در امور اداری فعالیت میکردم اما از سال 63 به بعد عهدهدار امور حسابداری و دستمزد شدم. مسئولیت سنگینی بود. هر 15 روز یکبار با انبوهی اسکناس به سه مرکز سر میزدم تا حقوق کارمندان را بیکم و کاست به دستشان برسانم. با اتمام جنگ و شروع بازسازی پتروشیمی آبادان روند کارم به صورت 25 روز کار 5 روز استراحت، درآمد. تا سال 70 که پتروشیمی آبادان به بهرهبرداری رسید و از حالت اقماری به شکل روز کار برگشتم. مدتی اوضاع به این شکل سپری شد و من با سبک شدن ساعات کاری به فکر ادامه تحصیل افتادم و فوقدیپلم مدیریت دولتی گرفتم. سال 80 به عنوان حسابدار به شرکت گاز چهارمحال و بختیاری منتقل شدم. در آن شرکت فعالیتهای جالب و ماندگاری انجام شد از جمله تهیه صورتهای مالی و صورتهای سود و زیان، تهیه ترازنامه، تعبیه لفاف برای فیشهای حقوقی که تا آن زمان بدون لفاف به دست کارکنان میرسید و اطلاعات شخصی کارمندان را در معرض دید همگان قرار میداد. این ابتکارات سبب شد با سه ماه فعالیت به عنوان کارمند نمونه انتخاب شوم اما به دلیل کوتاه بودن مدت خدمت در آن اداره درخواست کردم فرد دیگری به جای من انتخاب و معرفی شود. بعدها در سال 83 یک بار دیگر به عنوان کارمند نمونه صنعت نفت انتخاب شدم.
دلگرمیهای شغلی
از دیگر فعالیتهای ما در دوران اشتغال در شرکت گاز چهارمحال و بختیاری، تاسیس دارالایتام بود. با تعدادی از همکاران متفق شدیم و قرار شد هر ماه مبلغی از حساب آنها برداشت و به نام این مرکز به نفع کودکان بیسرپرست واریز شود. خوشحالم که این مرکز همچنان پابرجاست و همچون گذشته افراد نیازمند را از خدمات بهرهمند میسازد.
ما در امور مالی 14 نفر بودیم و چنان همبسته و دلبسته که تلاش میکردیم مشکلاتمان را در واحد خود حل کنیم. حتی اگر کسی نیاز مالی پیدا میکرد سعی میکردیم تا حد امکان با همراهی یکدیگر آن مشکل را برطرف کنیم. این دوران یکی از بهترین دورانهای کاری من بود. این همدلی نهتنها برای ما که برای همه افرادی که در واحدهای دیگر فعالیت میکردند خواستنی و ستودنی بود. من همواره به همکارانم توصیه میکردم وقتی از اداره خارج میشوند یکسره متوجه خانواده باشند و مسائل کاری را به خانه منتقل نکنند. توصیههای من به همکاران کاملا پدرانه و دلسوزانه بود و بسیار مواردی بود که افراد با به کار بستن راهکارهای پیشنهادی من نتیجه گرفته بودند.
فصل خوشهچینی
با رسیدن به سن بازنشستگی فصل دیگری در زندگی من طلوع کرد. سال 1392 پس از 38 سال فعالیت پرشور و عاشقانه به افتخار بازنشستگی نائل شدم. برای من این رویداد کاملا پذیرفتنی بود چراکه معتقد بودم این هم فصل جدیدی از زندگی است. علیرغم حس خوبی که از بازنشستگی داشتم، دیدن چشمان اشکبار همکارانم در مراسم تودیعی که برایم برپا شده بود، بغض مرا نیز در گلو شکست.
پس از بازنشستگی مدت کوتاهی در شرکتی مشغول شدم اما دیدم کار در آنجا با روحیاتم سازگار نیست بنابراین آن را رها کردم و به علایق خودم پرداختم. امروز بیشتر اوقاتم به مطالعه میگذرد. به دوستانم سر میزنم، روزانه 5تا 6 کیلومتر پیادهروی میکنم. بد نیست بگویم سال 48 قهرمان شنای کشور بودم.
صنعت نفت و پیروزی
نقش صنعت نفت در پیروزی انقلاب بر همه کس روشن است. اعتصاب کارکنان صنعت نفت سراسر کشور و نقش آنها در پیروزی انقلاب اسلامی ایران، کار بزرگی بود که در کنار وظیفه مهم تولید و تامین انرژی در کارنامه این صنعت میدرخشد. شور انقلابی مردم در آن سالها فراموش نشدنی است. آن زمان عمده تظاهرات از پتروشیمی بندرامام آغاز میشد. یک نفر برایم اعلامیه میآورد و من با قراردادن آن در ظرف غذا اعلامیه را به اداره میبردم. یک بار هم به دام افتادم اما خوشبختانه توانستم نجات یابم.