اگر فیلم جدایی نادر از سیمین را دیده باشید، حتماً گفتگوی زوج جوان را در سکانس دادگاه خانواده به یاد دارید، جایی شکه سیمین (لیلا حاتمی) اصرار به مهاجرت دارد و به همسرش نادر که به خاطر بیماری آلزایمر پدرش، حاضر نیست مهاجرت کند، میگوید: «پدرت حتی نمیداند تو پسرش هستی» و نادر جواب میدهد: «من که میدانم او پدرم است».
این دیالوگ، تنها به عنوان تاثیرگذارترین دیالوگ ماندگار در تاریخ سینمای ایران به شمار نمیرود، بلکه کلام قاطعانه و پرمهر پسر، بینندگان را تحت تاثیر قرار میدهد. حتماً برای کسانی که بیمار مبتلا به آلزایمر در منزل دارند این احساسات بارها و بارها پیش آمده و آنها را در حالت تعارض قرار داده است، بنابراین پیشنهاد میکنیم در ادامه، گفتگوی ما را با دکتر جمال اعتمادی، روانکاو و بازنشسته صنعت نفت بخوانید.
دکتر اعتمادی، کارنامه درخشانی از کارهای مختلف در زمینه روانکاوی در سوابق خود دارد. او مشاور دانشگاه، مشاور دفتر مشاوره صنعت نفت، عضو شورای تخصصی سلامت روان وزارت نفت، مشاور خانواده در مطب خصوصی و عضو انجمن علمی روانپزشکان ایران است. ایشان به مناسبت ماه جهانی آلزایمر، اطلاعات مفیدی راجع به این بیماری به ما دادهاند که در ادامه میخوانید:
آقای دکتر، آیا بیماری دمانس یا زوال عقل، همان آلزایمر است؟ فرآیند رخ دادن هر دو چگونه اتفاق میافتد؟
دمانس یا زوال عقل با آلزایمر در نامگذاری تفاوت دارد. اما در ابتدا باید بدانیم، مغز به عنوان فرمانده کل عملیات حیاتی، احساسی، عاطفی و فرآیندسازی تکتک حواس پنجگانه بدن به شمار میرود، بنابراین وقتی میخواهیم سخنی به معنای عام در مورد زوال عقل و دمانس و آلزایمر به معنی خاص بگوییم، بلافاصله ذهن آدمی به سمت مرگ تدریجی یا ناگهانیِ حجمی از سلولهای مغزی میرود. مغز انسان شامل ده به توان یازده، سلول مغزی است که هر سلول مغزی با ده به توان چهار سلول مغزی (یا ۱۰ هزار سلول) در ارتباط است. به عبارتی، یک شبکهی بسیار عظیم، مسئولیت بار ارتباطی سیال، پویا و شگفتانگیز را بر عهده دارند که این شبکه، جوابگوی لحظه به لحظههای حیات و اعمال روزمره انسان است و در جهان الکترونیک امروزی، تا حدودی قابل فهم است. هر اطلاعاتی که انسان در مسیر زندگی از طریق هر کدام از حواس پنجگانه دریافت (calling) میکند؛ باید به پروتئینهای کددار تبدیل شود تا در سلولهای مغزی ثبت و ضبط(registration) و نگهداری و قابل تبادل بین سلولی شود.
اگر در مقاطع خاصی از زندگی، به هر دلیلی به این اطلاعات آسیب وارد شود عملا کارت حافظه دچار اختلال و روند یادآوری (re -calling) شده و اختلال در حافظه ایجاد میشود که با عناوینی خاص، دمانس یا زوال عقل اتفاق میافتد. البته مرگ سلولهای مغزی که حاوی اطلاعات ریز و درشت است، به طور طبیعی و آرام با شروع سالهای انتهایی میانسالی اتفاق میافتد و منجر به آغاز سالمندی و کاهش حافظه سالمندی میشود. (از حدود ۵۵ سالگی تا ورود به ۶۰ سالگی و به بعد...که در اینجا مورد بحث ما نیست و افراد در این سن، این مدل کم حافظگی را تجربه میکنند) که معمولاً اختلالی در عملکرد روزمره ایجاد نمیکند و قابل اغماض و یا مدیریت فردی است.
بنابراین، چه زمانی به کاهش حافظه، زوال عقل و یا دمانس و چه زمانی به آن آلزایمر گفته میشود؟
زمانی که حداقل پنجاه درصد سلولهای مغزی، مرده و یا آسیب جدی پیدا کردهاند و عملاً شبکه اطلاعاتی مغز، فَشَل و غیر عملیاتی میشود، به آن زوال عقل یا دمانس میگوییم. آلزایمر یک نوع از این دمانس و یا زوال عقل است که به واسطه تغییرات پاتولوژیک خاص و به نام محقق مربوطه نامگذاری شده است و هر آلزایمری زوال عقل و دمانس است ولی هر دمانس و زوال عقلی الزاما آلزایمر نیست. و این یک غلط مصطلح است که به اشتباه معمولاً هر نوعی از زوال عقل آلزایمر نامیده میشود.
چرا در زندگیهای روزمره درصد احتمال ابتلا به آلزایمر بالا رفته است؟
متاسفانه به دلایل مختلف از جمله سبک زندگیهای امروزی، رشد فزایندهی صنعتی شدن، آلودگیهای زیستمحیطی، نوع تغذیه، کاهش ارتباطات بین نسلی، بیرمق شدن روابط عاطفی و احساسی و شیوع بیماریهای غیر واگیر مثل دیابت، افزایش فشار خون، بیماریهای غدد، بیماریهای متابولیک دیگر، بیماریهای قلبی و عروقی با زندگیهای سرشار از استرس و نهایتا آنچه که این روزها تحت عنوان کووید نوزده و پساکرونا و ... نامیده میشود، اختلالات فراموشی مانند بیماری آلزایمر نیز به تناسب افزایش جمعیت، رو به فزونی است.
چه افرادی ریسک بالاتری برای ابتلا به آلزایمر دارند؟
آلزایمر با آن ویژگی که گفته شد، دارای ریسک فاکتورهای اختصاصی ابتلاست. به عنوان مثال، جنسیت، سابقه فامیلی و ضربه به سر، جزو این فاکتورها به حساب میآید. اختلال فراموشی و یا زوال عقل ثانویه ممکن است گاهی در اثر سکتههای مغزی، فشارخون بالا، دیابت و کمکاری تیروئید و... ناشی شده باشد که هر کدام داستان مفصلی دارد. معمولا آلزایمر در حدود سن بالای ۶۵ سالگی ظهور و بروز پیدا میکند که نوع زودرس آن از سن ۵۰ الی ۵۵ سالگی است.
از چه زمان باید دارو و درمان را آغاز کرد؟
به مدد رشد و پیشرفت در درمان اختلالات فراموشی باید مداخات درمان و دارویی و مراقبتی را به محض شروع روند این بیماری آغاز کرد و تعجیل در درمانها مهم است و متاسفانه خانوادهها تا یک بیمار آلزایمری برایشان دردسر آفرین نشده از درمان و مداخله درمانی کمک عاجل نمیگیرند که این مهم معضلی برای پروسه درمان این عزیزان رنجور و درمانده است! و این امر همراه با مدیریت عاطفی و احساسی بیماران پاشنهی آشیل بسیار مهم درمان است.
آیا فردی که به آلزایمر مبتلا میشود در مورد درک احساس و عاطفه نیز دچار اختلال میشود؟
الزاما خیر، باید به شدت توجه کرد بیمارانی که دچار این مشکل هستند از نظر عاطفی و احساسی بسیار آسیبپذیرتر بوده و درک احساسات آنها در مسیر این بیماری کماکان ناباورانه تا حدود زیادی بکر و دست نخورده است و هرگونه اعمال بیعاطفگی و احساسی مثل تحویل نگرفتن و ابراز تنفر به فردی که دچار آلزایمر شده است، موجب اختلال رفتاری بیشتری شده و فرآیند درمان را پیچیده و مدیریت بیمار را مشکلتر میکند.
علائم و نشانههای متمایزکننده بیماری زوال عقل و آلزایمر در چیست؟
علائم و نشانههای یک بیمار دمانس یا زوال عقل به معنی اعم، با یک بیمار آلزایمری در کلینیک و بالین بیمار یکی است که تنها شامل فراموشی و اختلال حافظه نمیشود بلکه معمولاً با هذیان و توهمهای بینایی و شنیداری نیز همراه است که بدون توجه به آنها تشخیص بیماری کامل نیست. این بیماران گاهی چیزهایی میشنوند یا میبینند که اطرافیان نمیبینند و نمیشنوند و نباید با اصرار و جدل به آنها ثابت کرد که چنین نیست. چرا که به واقع این درک غلط را دارند و گاهی این توهمها تهدیدکننده و دردناک است و موجب اضطراب بیشتری میشود.
در مورد مداخله دارویی در بیماران آلزایمری توضیحاتی بفرمایید.
مداخله دارویی در این دست بیماران از حساسیتهای ویژهای برخودار است و پزشک ناآشنا و کم تجربه با تجویز داروهایی با دوز بالا روند درمان را نه تنها بهتر نمیکند و شاید به دلیل عدم تحمل دارو توسط بیمار موجب وخیم شدن اوضاع و تحمیل عوارضی همچون بیاختیاری ادرار و مدفوع شود. تأکید میشود که مراقبت جسمی برای نیفتادن و شکستگیهای لگن و سر استخوان ران و ... و مراقبت عاطفی و احساسی پاشنه آشیل درمان این عزیزان است.
آیا میتوان روند و آهنگ بیماری را کُند کرد؟
بله حتما، بیماری دمانس و یا زوال عقل و یا به طور ویژه آلزایمر باید کنترل شود تا آهنگ پیشرفت آن صبورانه کُند یا متوقف شود. تلاش دیر هنگام برای درمان و توقع زودهنگام برای کنترل، یک پدیده شایع است که مراقبین و هم طبیب را در دام درمانهای تند و تیز انداخته و نتیجه معکوس وخامت بار ایجاد میکند.
در مورد بیماری آلزایمر چه نکات اساسی و مهمی وجود دارد که بهتر است همراهان بیمار بدانند؟
اول اینکه، مراقبین این بیماران باید به صورت چرخشی و به نوبت از بیمار خود مراقبت کنند و مراقبت مداوم توسط یک نفر، آن هم شب و روز، موجب ایجاد سندرم سوختن در آتش (burn out syn) بیمار در فرد مراقبتکننده دائمی شده و مراقب را بیانگیزه و کم انرژی و متنفر مینماید که بیشتر به بیمار و مدیریت بیماری ضرر میرساند و شایسته است همهی اطرافیان طبق یک برنامه زمانبندی شده مداومت به مراقبت کنند. در غیر این صورت باید شوربختانه و غمگینانه بیمار را ناچار به سرای سالمندان سپرد که آنهم معلوم نیست چه عاقبتی ایجاد کند !!
دوم اینکه، به محض شروع اختلال حافظه، به شکلی که وقتی متوجه فراموشی در بیمار میشویم و خود بیمار آن را انکار میکند علائم توهم و هذیان آشکار شده، باید به سرعت به پزشک مراجعه شود.
سوم اینکه، فراموشی معمولا از وقایع روز و اطلاعات کوتاه مدت روزانه شروع میشود و به تدریج به میان مدت هفتگی و ماهانه و کمتر به دراز مدت و سنوات قبلی منجر میشود و این افراد، اطلاعات قدیمی در لایههای عمقی مغز را به راحتی و مرتب به زبان میآورند و پرحرفی نامتناسب سن و رفتارهای نامتعارف، بسیار در این افراد شایع است.
چهارم اینکه باید به تغذیه مناسب سن افراد و بیماریهای همراه در این سن توجه ویژه نمود و از آن غافل نشد.
نکته آخر اینکه، آیا این بیماری قابل پیشگیری است؟
باید گفت با توجه به نوع و علت هر نوع از اختلالات فراموشی میتوان با کنترل علتهای در اختیار و غیرجبری با مشاوره مداخلاتی کرد تا کمتر، دیرتر و یا با شدت کمتری این بیماری جلوه کند. مغز تنها عضوی است که هرچه بیشتر از آن استفاده کنیم بیشتر بهره میبریم، کمتر آسیب میبیند، و باید پذیرفت به هرحال آسیب مولتی فاکتوریال (چند عاملی) و پیشگیری از بیماری آلزایمر نیز مولتی فاکتوریال است. پرداختن به این بیماری و نامگذاری یکروز و یا یکماه در سال بنام آلزایمر اهمیت آن را نشان میدهد و ایجاد انجمن حمایت از بیماران آلزایمری بارقه امیدی در دل انسانهای دردمندی است که به شدت نیازمند توجه و حمایت هستند. تلاش روزمره برای پرداختن به مشکلات مدیریتی این قشر از بیماران جامعه در حالی که آمار سالمندان در دهههای آینده رو به تزاید است، از وظایف سنگین خانوادهها است که متاسفانه بدلایلی آشکار و نهان به آرامی به وظایف مهم حکومتی تبدیل میشود که بنظر اتفاق نامبارکی است اگر برنامهریزان و استراتژیستهای درمان و پیشگیری از آن غافل شوند.
دکتر جمال اعتمادی روانکاو و بازنشسته صنعت نفت