معرفی کتاب
از دیار حبیب، رمانی است کوتاه که گوشه هایی از زندگی حبیب بن مظاهر یار سالخوردهی حضرت سیدالشهدا(ع) را به تصویر میکشد؛ البته قسمت اعظم آن، به شهادت حبیب در کربلا اختصاص دارد و وصف عشق و شیدایی او به امام زمانش. داستان از زاویه دید دانای کل روایت میشود و به ده بخش تقسیم شده است.
داستان از جایی آغاز می شود که حبیب بن مظاهر و میثم تمّار در ملاقاتی، مقابل چشم عده ای از مردم، هر یک از عاقبت کار آن دیگری و چگونگی شهادتش خبر میدهند و از هم جدا می شوند و … در این کتاب میخوانیم:
جان در قفس تن حبیب، بی تابی می کند. حبیب، به حال خود نیست. انگار رخت پیری را کنده است، در چشمه ی عشق، وضوی ارادت گرفته است و یکباره جوان شده است. جوانی که خویش را به تمامی از یاد برده است و لجام دل به دست عشق سپرده است. هیچ کس حبیب را تا کنون به این حال ندیده است، گاهی آن می کشد، گاهی نگاهی به خیام حرم می اندازد، گاهی به افق چشم می دوزد، گاهی خود را در نگاه معشوق گم می کند، گاهی می گرید و گاهی می خندد.
از دیار حبیب؛ شرح یاران امام حسین (ع)
«حبیب بن مظاهر» با نام اصلی «حبیب بن مظهر» از یاران باشرافت پیامبر بود که در جنگهای صفین، نهروان و جمل در رکاب امام علی (ع) جنگید. او چهرهای شاخص و افتخارآفرین در میان ائمه داشت و نامش به عنوان یکی از حاملان علم امیرالمؤمنین در تاریخ اسلام ثبت شده است. همچنین او به علم « مَنایا وَ بَلایا » ( آنچه بعدها اتفاق خواهد افتاد ) هم آشنا بود و با پنج امام معصوم دیدار کرد. «حبیب بن مظاهر» به عنوان یکی از سران مسلمان کوفه از جمله کسانی بود که به امام حسین (ع) نامه دعوت نوشت و به عنوان فرمانده جناح چپ سپاه در واقعه کربلا جنگید. نقل شده است: «هنگام شهادت ایشان چهرهی امام علیه السّلام درهم شکست و فرمود: خود و یاران حامی خود را به حساب خدا میگذارم».
«میثم تمار» از یاران دیگر امام حسین (ع) از سرزمین «نهروان» به اسلام پیوست و به او لقب «ابو سالم» دادهاند. او شیعهای فداکار و وفادار به امام حسین (ع) بود و هر شش فرزندش نیز در راه امامان، زندگی خود را وقف کردند. از ویژگیهای شاخص «میثم تمار» نزدیکی خاص او به امیر مؤمنان علی (ع) بود. او نزدمولای متقیان، حکمت و علم آموخت و به نقل از روایات تاریخی، «صاحب سِر» ایشان بود.
«حبیب بن مظاهر» و «میثم تمار» به واسطهی علمشان آگاه بودند چه وقت و چهطور به شهادت میرسند. دربارهی این موضوع در «سفینة البحار» آمده است: « ای میثم! چه خواهی کرد آن روز که فرزند ناپاک بنی امیه (ابن زیاد) از تو بخواهد از من بیزاری بجویی؟ میثم گفت: نه، به خدا سوگند، هرگز چنین نخواهم کرد. امام (ع) فرمود: در غیر این صورت تو را به دار می آویزند و می کشند.گفت: صبر و مقاومت می کنم. این در راه خدا برایم قابل تحمل است...» همچنین در زیارت ناحیه مقدسه با چنین عبارتی «سلام بر حبیب بن مُظاهر اسدی!» به ایشان درود فرستاده شده است.
در بخشی از کتاب از دیار حبیب میخوانیم
هوا رو به تاریکی میرود و حبیب اگر بتواند تاریکی را محمل سفر خود کند، هم امشب دعوت به انجام میرسد. عبور از میان خیل دشمن هم کار دشواری است. حبیب با فاصلهای نسبتا زیاد، سپاه دشمن را دور میزند و با سرعت به سمت قبیله خود میتازد. راه سپردن به آن سرعت و در تاریکی شب، با چشمهای کم سوی حبیب، درحالی که ماه نیز از نمایش نیم چهره خود هم بخل میورزد، کار آسانی نیست. اگر چشمهای تیزبین و فراست کمنظیر اسب هم نباشد، معلوم نیست این تاریکستان چگونه باید طی شود. شعلههای آتش چادرها، نشان میدهد که خواب، هنوز هشیاری قبیله را نربوده است.
صدای فریاد اولین نگاهبان شب، به حبیب میفهماند که به مرز قبیله رسیده است و باید اسب را به تعجیل بایستاند تا از تیر هشیار نگاهبان در امان بماند. چهره حبیب آنقدر آشنا هست که در دیدرس روشنایی مشعل، شناخته شود و با احترام و عزت پروانه عبور بیابد. حضور بیوقت و ناگهانی حبیب در میان قبیله، جز سئوال و اضطراب و حیرت چه میتواند در پی داشته باشد. به چشم برهم زدنی، حبیب در میان دایرهای از مشعل و سئوال و کنجکاوی قرار میگیرد، همه مردان قبیله میخواهند بدانند که چه خبری پیر قبیله را این وقت شب به بیابان کشانده است. همه، همدیگر را به سکوت دعوت میکنند تا حبیب سخن بگوید :«بهترین هدیهای که رائدی برای قبیلهاش میآورد، چیست؟ من همان را برایتان آوردهام...»
نفس در سینه قبیله حبس میشود؛ در این هنگامه شب و ظلمت و بیابان، بهترین هدیه یک پیر قبیله چه میتواند باشد؟ همه، گوشها را تیز و چشمها را تنگتر میکنند تا ماجرا را دقیق دریابند.
حبیب اگر چه پیر است، اما هنوز خاطره دلاوریهای او دشمن را از اطرافش میگریزاند. جنگ زیاد طول نمیکشد. پنج به یک و پانصد به نود و یک، تکلیف را یکسره میکند. از دو سپاه، کشتهها و اسبها به زمین میافتند و خاک بیابان را به سرخی گل میکنند. از کاروان آنچه برجای میماند، چارهای جز گریز نمیبیند، کشتههای خویش را در طرفةالعینی به اسبها میبندد و راه گریز پیش میگیرد. کشتههای دشمن هم چنان برزمین میماند و لشکر ابن سعد فاتح به سوی اردوگاه بازمیگردد.
ناشر: کتاب نیستان
برای خرید و دانلود کتاب اینجا کلیک کنید.